۱۳۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۵

استاد کارخانه دنیا بهیچ وقت
از بهر کس بنقش بقا جامه ئی نبافت

چون رستم زمانه بدستان گشاد دست
اسفندیار رویتن از وی امان نیافت

افتاد در کشاکش ایام چون کمان
آنکو بتیر فکرت خود موی میشکافت

از بهر درکشیدن آزادگان به بند
گردون ز خیط ابیض و اسود کمند تافت

نا نی نیافت عاقل ازینچرخ سفله طبع
تا چون تنور سینه بسوز جگر نتافت

دنیا بجای دین مطلب کابلهست آنک
با دشمنان نشست و رخ از دوستان بتافت

بگریز از اینجهان ز غرورش که پیش از این
عنقا نه بر گزاف سوی انزوا شتافت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.