۱۳۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ١٣۴

صاحبا بنده را بخدمت تو
سخنی هست عرضه خواهم داشت

مهر مهر تو بر نگین دلش
چند سال است تا زمانه نگاشت

هرگز از شیوه هوا داری
یکسر موی در خلل نگذاشت

بدگمانش که سر بدولت تو
خواهد از خاک بر فلک افراشت

راستی صد امید داشت بتو
خود کج آمد هر آنچ می پنداشت

چون ندید از تو هیچ تربیتی
فکر بر حال روزگار گماشت

شد یقینش که خدمت مخلوق
نرساند بشام قوت ز چاشت

هر که داند که خالقی دارد
کم مخلوق بایدش انگاشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ١٣٣
گوهر بعدی:شمارهٔ ١٣۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.