۱۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ١۶٨

مدتی در طلب مال جهان کردم سعی
تا بآخر خبرم شد که ز نفعش ضررست

عوض هر چه بمن داد فلک عمر ستد
نکند فایده فریاد که اینش هدرست

عمر ضایع شده و مال نماندست بجا
انده عمر کنون از همه غمها بترست

اینزمان یکنفس عمر بملک دو جهان
نفروشم که بچشمم دو جهان مختصرست

گنجها یافته ام در دل ویران ز هنر
زانکه بحریست ضمیرم که سراسر گهر ست

مایل ملک قناعت چو شدم دانستم
که هنر هر چه زیادت شود ان دردسرست

از بدو نیک جهان هر چه ترا پیش آید
غم مخور شاد بزی زانکه جهان در گذرست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ١۶٧
گوهر بعدی:شمارهٔ ١۶٩
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.