۱۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ١٩٠

یکیست فاضل و دانا اصیل و پاک نسب
ولیک هیچ کسش در جهان ندارد دوست

یکیست ناکس و بد اصل و بد رگ و مردود
بهر کجا که رود صدهزارش نیکو گوست

سئوال کردم ازین سر ز پیر دانائی
که این تفاوت فاحش در اینجهان ز چه روست

زمانکی به تأمل شد و پس آنگه گفت
که میکشم ز برای تو مغز را از پوست

بدان که اصل سعادت درینجهان مالست
هر انکه مال ندارد چو نافه بی بوست

و گر بداست چو درد دست سیم و زر دارد
به نزد خلق همه قول و فعل او نیکوست

و گر هزار هنر دارد و ندارد مال
بجای هر هنری صد هزار عیب در اوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ١٨٩
گوهر بعدی:شمارهٔ ١٩١
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.