۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ٢٢۶

ایدل آسوده همی باش که باکی نبود
گر بروی تو حسودی بحسد می نگرد

صبر کن بر حسد و حاسد و دلشاد بزی
کان بد اندیش خود از رنج حسد جان نبرد

غم مخور کز حسد آتشکده ئی شد دل او
که گهی برق زند صاعقه اندر گذرد

آتش ار هیچ نیابد که خورش سازد از آن
کارش اینست که خون دل خود را بخودد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ٢٢۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ٢٢٧
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.