۱۵۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ٢٣١

ای وزیری که بر رای جهان آرایت
هیچ رازی پس این پرده پیروزه نماند

با چنان رای و رویت عجب ار بیخبری
زانکه در مزو دمن توشه یکروزه نماند

وانگهی طعنه زنندم که فلان میخواراست
چون خورم می که مرا وجه منی بوزه نماند

بسکه دریوزه کنان وام زهر در جستم
بسر خواجه که در پای رهی موزه نماند

قوت یکروزه ازین در چو بکف می ناید
چراه دیگرم امبار بجز روزه نماند

چند بر خاک درت باد هوس پیمایم
ز آتش فقر مرا آب چو در کوزه نماند

لطف کن خواجه و تشریف اجازت فرمای
کاین گدا را پس ازین طاقت دریوزه نماند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ٢٣٠
گوهر بعدی:شمارهٔ ٢٣٢
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.