هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان فقر و نیاز خود می‌پردازد و از وزیر درخواست کمک می‌کند. او اشاره می‌کند که هیچ رازی در جهان پنهان نیست و با وجود خرد و چهره‌ی وزیر، عجیب است که از وضعیت او بی‌خبر باشد. شاعر از طعنه‌های دیگران درباره‌ی میخواری خود گله می‌کند و می‌گوید که وقتی می‌نوشد، دیگر چیزی از شخصیتش باقی نمی‌ماند. او از تلاش‌های بی‌ثمرش برای کسب روزی می‌گوید و از وزیر می‌خواهد که به او کمک کند، زیرا دیگر تحمل گدایی را ندارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق اجتماعی و عاطفی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، اشاره به میخواری و فقر ممکن است برای کودکان نامناسب باشد.

شمارهٔ ٢٣١

ای وزیری که بر رای جهان آرایت
هیچ رازی پس این پرده پیروزه نماند

با چنان رای و رویت عجب ار بیخبری
زانکه در مزو دمن توشه یکروزه نماند

وانگهی طعنه زنندم که فلان میخواراست
چون خورم می که مرا وجه منی بوزه نماند

بسکه دریوزه کنان وام زهر در جستم
بسر خواجه که در پای رهی موزه نماند

قوت یکروزه ازین در چو بکف می ناید
چراه دیگرم امبار بجز روزه نماند

چند بر خاک درت باد هوس پیمایم
ز آتش فقر مرا آب چو در کوزه نماند

لطف کن خواجه و تشریف اجازت فرمای
کاین گدا را پس ازین طاقت دریوزه نماند
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ٢٣٠
گوهر بعدی:شمارهٔ ٢٣٢
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.