هوش مصنوعی: این متن شعری است که از زبان شاعری بیان می‌شود که از ناملایمات روزگار و ستم‌های فلک شکایت دارد. او از فضیلت‌های معنوی و عشق الهی سخن می‌گوید و در نهایت به درگاه خداوند عذر می‌خواهد. شعر پر از استعاره‌ها و تشبیهات زیبا است و مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی را در بر می‌گیرد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است و درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کهن فارسی دارد. همچنین، برخی از استعاره‌ها و تشبیهات ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ٣٢٠

غیاث دولت و دین آنکه طوطی جانرا
ز شکر سخن خوش اداش چینه بود

جهان فضل که پیر خرد به نسبت او
تهی ز جمله فضائل چو طفل دینه بود

نهال مهر و یم در میان جان همه عمر
بسان دانه دل در صمیم سینه بود

سفینه ئی برهی داد پر ز بحر گهر
سفینه ئی که در او روح را سکینه بود

سفینه ئی که در الفاظ عذب او معنی
بلطف همچو می صاف در قنینه بود

چه گفت گفت که دیباچه ئی نویس بر او
که گنجهای گهر اندر او دفینه بود

جواب دادم و گفتم مگر نئی آگاه
ز من که با من از آنسان فلک بکینه بود

که پیش صدمت دورش بنای هستی من
چنانکه بر گذر سنگ آبگینه بود

مرا که با من از اینسان ستم کند گردون
چه جای کتبت دیباچه سفینه بود

اگر قبول کند عذر من خداوندم
ز جانش ابن یمین بنده کمینه بود

ور اعتذار منش دلپذیر می ناید
روا نباشد و شرط کرم چنین نه بود
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ٣١٩
گوهر بعدی:شمارهٔ ٣٢١
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.