هوش مصنوعی:
این متن به توصیف دو یار یا همراه میپردازد که همواره با شاعر همراهاند و از او جدا نمیشوند. این دو یار ویژگیهای منحصربهفردی دارند، مانند اینکه هرگز به هم نمیرسند، در خانههای جداگانه زندگی میکنند، و در زمان بیماری مانند گلهای پژمرده میشوند. شاعر از همراهی همیشگی آنها سخن میگوید و اشاره میکند که این دو یار نه مرد هستند و نه زن. در پایان، شاعر از تغییر وضعیت آنها ابراز نگرانی میکند و امیدوار است که خداوند به او رحم کند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آنها ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ٣۴٩
مرا دو یار جهاندیده و دو همزادند
که یکزمان نتوانم گزیر ازایشان کرد
دو طفل کز پی ایشان بلطف دایه صنع
دو مهد ساخت ز جزع و بنازشان پرورد
دو توأمند که هرگز بیکدگر نرسند
بخانه کرده وطن هر یکی مجرد و فرد
دو نرگس اندتر و تازه وقت صحت نفس
شوند گاه مرض هر دو چون شکوفه ورد
دو خادم اند نه از روی قطع آلتشان
از آنجهت که نه خنثی و نه زن اندو نه مرد
باختیار ز من لحظه ئی جدا نشوند
نه گاه شیون و سور و نه وقت صلح و نبرد
بهیچوجه ز من جامه ئی طلب نکند
هوا اگر چه بود گرم یا که باشد سرد
ز خانه پای برون نا نهاده می پویند
بگرد جمله آفاق بی مشقت و درد
هزار میل مساحت بلحظه ئی بروند
نیاورند تعلل بهیچ حر و ببرد
معرف ار نشوند این دو یار نشناسم
سیاهرا ز کبود و کبود را از زرد
شود بسان شب تیره روز من روشن
اگر بدامن آن هر دو برنشیند گرد
گذشت مدت یک هفته تا همی بینم
که کند رو شده اند این دو پیک راهنورد
اگر چه روشنئی آورند در کارم
بسا غما که ازین تیرگی بباید خورد
مگر بر ابن یمین رحمتی کند ایزد
که کاهلی برود زین دو پیک عالم گرد
که یکزمان نتوانم گزیر ازایشان کرد
دو طفل کز پی ایشان بلطف دایه صنع
دو مهد ساخت ز جزع و بنازشان پرورد
دو توأمند که هرگز بیکدگر نرسند
بخانه کرده وطن هر یکی مجرد و فرد
دو نرگس اندتر و تازه وقت صحت نفس
شوند گاه مرض هر دو چون شکوفه ورد
دو خادم اند نه از روی قطع آلتشان
از آنجهت که نه خنثی و نه زن اندو نه مرد
باختیار ز من لحظه ئی جدا نشوند
نه گاه شیون و سور و نه وقت صلح و نبرد
بهیچوجه ز من جامه ئی طلب نکند
هوا اگر چه بود گرم یا که باشد سرد
ز خانه پای برون نا نهاده می پویند
بگرد جمله آفاق بی مشقت و درد
هزار میل مساحت بلحظه ئی بروند
نیاورند تعلل بهیچ حر و ببرد
معرف ار نشوند این دو یار نشناسم
سیاهرا ز کبود و کبود را از زرد
شود بسان شب تیره روز من روشن
اگر بدامن آن هر دو برنشیند گرد
گذشت مدت یک هفته تا همی بینم
که کند رو شده اند این دو پیک راهنورد
اگر چه روشنئی آورند در کارم
بسا غما که ازین تیرگی بباید خورد
مگر بر ابن یمین رحمتی کند ایزد
که کاهلی برود زین دو پیک عالم گرد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ٣۴٨
گوهر بعدی:شمارهٔ ٣۵٠
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.