۱۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ٣٨۶

ای نسیم صبحدم از راه لطف
خواجه یوسف را ز من پیغام بر

گو به درگاه تو آمد پیش ازین
بکر فکرم با هزارن زیب و فر

دولتی گوئی نبودش ز آن نشد
از کرامات قبولت بهره ور

بعد از آن بکری دگر پرورده ام
در شبستان هنر ز آن خوبتر

در بلاغت چون کمالی یافتست
وقت آن آمد که گردد جلوه گر

گر برون آید ز پرده خیزدش
خاطب از هر سو فزون از حد و مر

ز آن همی ترسم که ز آن خواهندگان
افتدش ناگاه ناجنسی بسر

من نیم در عهده آن بعد ازین
گر بزاید زو هزاران شور و شر

هان چه فرمائی چه می بینی صواب
کز شبستان آید آن دلبر بدر

عرضه کردم ز آنچه رویم مینمود
مصلحت زین پس توبه دانی دگر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ٣٨۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ٣٨٧
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.