۱۶۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ٣٨٨

ای سروریکه از تو عدو و ولی تو
این تاج دار آمد و آن گشت تاجدار

گر چشم بد بدست درافشان تو رسید
از بنده نیک قصه اینرا تو گوش دار

چون ذوالفقار سرور نام آوران علی
بشکست و پاره پاره شد از دور روزگار

ز آن پاره بدست عدوت اوفتاده بود
چون دیده دستبرد تو در روز کار زار

گفتا مگر علی توئی از دست او بجست
و آمد بفرق و دست تو بوسید ذوالفقار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ٣٨٧
گوهر بعدی:شمارهٔ ٣٨٩
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.