۱۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴٢۶

ز حالم نیست آگه کس که چون من
برنجم زین سپهر سخت پیکار

بتلخی میکشد در تنگ و بندم
چو شیرین دید طبعم نیشکر وار

اگر زین پس بر این سیرت بماند
نماند در دیار فضل دیار

دلا زو هم مبین شادی و غم را
که او را اختیاری نیست در کار

مقرر در ازل شد هر دو و اینک
نخواهد گشت اینصورت دگر بار

مرنج از بهر دنیا و مرنجان
مباش آزرده و کس را میازار

که هست و نیست یکسر بر گذار است
هر آنچت نیست آنرا هست پندار

بر ابن یمین گیتی نیرزد
بدان کز بهر او گیرند تیمار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴٢۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴٢٧
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.