هوش مصنوعی:
این متن یک شعر ستایشآمیز است که در آن شاعر به تمجید از شخصی به نام "حاتم ثانی" یا "مخلص الملک یونس طاهر" میپردازد. او از کرم، جود، هنر و فضایل اخلاقی این فرد سخن میگوید و تأثیر مثبت او بر جهان و مردم را توصیف میکند. شاعر همچنین از جفای روزگار شکایت کرده و امیدوار است که با حمایت این شخص، نام او در تاریخ باقی بماند.
رده سنی:
16+
این متن یک شعر کلاسیک فارسی با زبان و مفاهیم نسبتاً پیچیده است که درک کامل آن نیاز به آشنایی با ادبیات و فرهنگ ایرانی دارد. همچنین، برخی از واژگان و اصطلاحات قدیمی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۴٣٠
شکر انعام حاتم ثانی
مخلص الملک یونس طاهر
آنکه کس را خلاف نیست که هست
نسبتش طاهر و حسب ظاهر
بکدامین زبان توانم گفت
ای زبانها ز شکر تو قاصر
چون یساری ندارد ابن یمین
که شود بر جزای آن قادر
هست سودای آنش اندر سر
که برارد ز لجه خاطر
دانه ئی چند گوهر شهوار
هر یکی همچو کوکبی زاهر
بر جناب جلالت افشاند
کسر تقصیر را شده جابر
گر سر استماع آن داری
لطف کن سوی بنده شو ناظر
ای جهانی ز جود تو شاکر
بکرم اهل عالمت ذاکر
از صریر درت همی شنود
مرحبا گوش سائل و زائر
کلک تو درگه رضا و سخط
عالمی را مبشر و منذر
صیت احسان و ذکر انعامت
مثلی گشته در جهان سایر
وصف کردار و نعت گفتارت
هم بدیع آمدست و هم نادر
تا تو معمار خطه کرمی
شد خرابی غامرش عامر
در فنون هنر طبیعت تو
گشته مانند یک فنان ماهر
فتح باب کفت همی دارد
روضه مکرمات را ناضر
بر قضا و قدر بود رایت
در بد و نیک ناهی و آمر
صاحبا از جفای چرخ شدست
طبع من کند و خاطرم فاتر
لیکن از دهر داد بستانم
گر بود همتت مرا ناصر
تا در ایام نام اهل کرم
زنده ماند ز گفته شاعر
باد مداح تو چو ابن یمین
هرکجا شاعری بود فاخر
مخلص الملک یونس طاهر
آنکه کس را خلاف نیست که هست
نسبتش طاهر و حسب ظاهر
بکدامین زبان توانم گفت
ای زبانها ز شکر تو قاصر
چون یساری ندارد ابن یمین
که شود بر جزای آن قادر
هست سودای آنش اندر سر
که برارد ز لجه خاطر
دانه ئی چند گوهر شهوار
هر یکی همچو کوکبی زاهر
بر جناب جلالت افشاند
کسر تقصیر را شده جابر
گر سر استماع آن داری
لطف کن سوی بنده شو ناظر
ای جهانی ز جود تو شاکر
بکرم اهل عالمت ذاکر
از صریر درت همی شنود
مرحبا گوش سائل و زائر
کلک تو درگه رضا و سخط
عالمی را مبشر و منذر
صیت احسان و ذکر انعامت
مثلی گشته در جهان سایر
وصف کردار و نعت گفتارت
هم بدیع آمدست و هم نادر
تا تو معمار خطه کرمی
شد خرابی غامرش عامر
در فنون هنر طبیعت تو
گشته مانند یک فنان ماهر
فتح باب کفت همی دارد
روضه مکرمات را ناضر
بر قضا و قدر بود رایت
در بد و نیک ناهی و آمر
صاحبا از جفای چرخ شدست
طبع من کند و خاطرم فاتر
لیکن از دهر داد بستانم
گر بود همتت مرا ناصر
تا در ایام نام اهل کرم
زنده ماند ز گفته شاعر
باد مداح تو چو ابن یمین
هرکجا شاعری بود فاخر
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۲۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴٢٩
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴٣١
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.