هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و اخلاص خود به معشوق (یا خداوند) سخن میگوید و از رنجها و محنتهایی که متحمل شده است شکایت میکند. او از معشوق میخواهد که به او توجه کند و رحمت خود را شامل حالش سازد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین استفاده از استعارهها و اصطلاحات ادبی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۴٩١
خسروا بنده را اجازت ده
تا بگویم حکایت دل ریش
مدتی شد که در ره اخلاص
کرده ام بندگیت از کم و بیش
جان ز بهر تو میکنم قربان
ور نباشد چنین ندارم کیش
حال اخلاص بنده را مخدوم
میشناسد برای دور اندیش
این زمان کآسمان ز بد مهری
میچشاند به جای نوشم نیش
فاقه تا جان من کند قربان
تیر محنت همی کشد از کیش
روز آنست کآفتاب کرم
سایه ئی افکند برین درویش
مال کز دیگری حواله بدوست
چه شود گر دهد به بنده خویش
تا بگویم حکایت دل ریش
مدتی شد که در ره اخلاص
کرده ام بندگیت از کم و بیش
جان ز بهر تو میکنم قربان
ور نباشد چنین ندارم کیش
حال اخلاص بنده را مخدوم
میشناسد برای دور اندیش
این زمان کآسمان ز بد مهری
میچشاند به جای نوشم نیش
فاقه تا جان من کند قربان
تیر محنت همی کشد از کیش
روز آنست کآفتاب کرم
سایه ئی افکند برین درویش
مال کز دیگری حواله بدوست
چه شود گر دهد به بنده خویش
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴٩٠
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴٩٢
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.