هوش مصنوعی:
شاعر از ناامیدی و یأس خود از جمال دین سنقر میگوید. او امیدهایی داشت که برآورده نشد، بنابراین از او قرض گرفت و رفت. در نهایت، به این نتیجه رسید که وجودش بیفایده است و فرض کرد که عدمش بهتر است و رفت.
رده سنی:
16+
متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی مانند ناامیدی و یأس است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین یا نامفهوم باشد. همچنین، درک کامل این مفاهیم نیاز به بلوغ عاطفی و تجربه زندگی دارد.
شمارهٔ ۵٩٨
حال خود بر جمال دین سنقر
یک رهی عرض کردم و رفتم
چون امیدم روا نشد غرضش
هم ز خود قرض کردم و رفتم
در وجودش نبود فایده ئی
عدمش فرض کردم و رفتم
یک رهی عرض کردم و رفتم
چون امیدم روا نشد غرضش
هم ز خود قرض کردم و رفتم
در وجودش نبود فایده ئی
عدمش فرض کردم و رفتم
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵٩٧
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵٩٩
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.