۱۳۶ بار خوانده شده
حال خود بر جمال دین سنقر
یک رهی عرض کردم و رفتم
چون امیدم روا نشد غرضش
هم ز خود قرض کردم و رفتم
در وجودش نبود فایده ئی
عدمش فرض کردم و رفتم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
یک رهی عرض کردم و رفتم
چون امیدم روا نشد غرضش
هم ز خود قرض کردم و رفتم
در وجودش نبود فایده ئی
عدمش فرض کردم و رفتم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵٩٧
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵٩٩
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.