۱۳۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶٣٠

من نیم چون مرد سالوس و فریب
پرده ناموس خود خود میدرم

قلب خود را سکه رندی زده
پیش صرافان عالم میبرم

گر ز دخت رز بریدم زهد نیست
مصلحت را راه او می نسپرم

بوی خون آید ز وصل دخت رز
تا بمانم سوی او می ننگرم

لیک هر وقت از زمرد گون کنب
کوری افعی غم را میخورم

تا بر اینقانونم ای ابن یمین
کس نبینی ز اهل معنی منکرم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶٢٩
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶٣١
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.