۱۳۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ٧٢٢

حبذا باغ و راغ علیا باد
و آن ریاض چو اطلس و خز او

ز اعتدال هوا عجب نبود
همچو نی گر شکر دهد گز او

کرم قز برگ توتش ار بخورد
حلقه سیم و زر شود قز او

سردی آب او کند احساس
تشنه بالای چاه صد گز او

هوش ارباب عقل برباید
چون کند جلوه دختر رز او

چون نقاب بلور بر بندد
آن عقیق تر زبان گز او

گوئیا آتشی گداخته اند
کرده از آب بسته مرکز او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ٧٢١
گوهر بعدی:شمارهٔ ٧٢٣
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.