۱۱۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ٨٧٩ - القطعه فی الشعر

نگار ما هر خم چون گره زند بر موی
دل هزار در آرد بعقده هر موی

ز روی لطف چو نیلوفرست بر سر آب
فراز عارض آنسرو یاسمنبر موی

بغیر زلف و رخ همچو سنبل و گل او
بر آفتاب که دیدست سایه گستر موی

نسیم غالیه زلف از چه داد بر رخ او
چو بوی خوش ندهد بر فراز آذر موی

ندانم از چه بر آن گونه تیره دل گردد
نگشته دور دمی ز آنرخ منور موی

شد آفتاب فلک زیر ابر غالیه فام
چو بر عذار پراکنده کرد دلبر موی

بعینه مژه اشکبار من بودی
گر آن نگار بیاراستی بگوهر موی

بسان پیکر زار و نزار من باشد
گه خضاب کند گر کسی مزعفر موی

زهر که بر رخ زیبای اوست آشفته
بسان ابن یمین آمدست بر سر موی

نمیکند صنما بعد ازین طبیعت من
مسامحت که نشاند ردیف دیگر موی

از آنکه افضل عالم غیاث ملت و دین
که گاه نظم شکافد برأی انور موی

ز راه بنده نوازی بجملگی کردست
ردیف گفته خود در مدیح چاکر موی

چو موی بر سر اصحاب با دو هست که نیست
کسیکه در سخن آرد چو آن سخنور موی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ٨٧٨
گوهر بعدی:شمارهٔ ٨٨٠
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.