۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳ - ایضاً

آمد بر من خادمکی همچو دو پیکر
ز آهن زده بر خود گرهی سخت میانش

دارد دو سر و یک دهن اما دهنش را
نی رسته دندان بوی اندر نه زبانش

وین طرفه که بی آنکه نماید سر دندان
پاره کند آنرا که در آید بدهانش

بی روح و روانست ولی کار بری جلد
دارد ذکر اما کس و کونست عیانش

تا در نکنی در کس و کون وی انگشت
در کار نیاید تن بی روح و روانش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲ - چیستان
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴ - ایضاً
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.