۹۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ٧۶ - قطعه

فدت نفسی و ما تهواه مالی
همام العصر ذالهمم العوالی

جهان فضل شمس الدین که دولت
مباد از مجلس عالیت خالی

اذا مامشت الاقلام یموما
امام الا رئا بالعوالی

عروس فضل را الفاظ عذبش
بزیورهای معنی کرده حالی

سواد سجله أبدی بیاضا
کمالت من السنح اللآلی

چه گفت ابن یمین چون دیده بگشاد
بدان فرخ رخ مولی الموالی

أری بدرا ولیس له محاق
و شمسالا ینقص بالزوال

کسی کو ذات پاک بیهمالش
ببیند گوید از نیکو خصالی

اراه فی الکمال بلا نظیر
وقاه الله من عین الکمال

فلک قدر اتوئی کز خرده بینی
بسان عقل اول بیمثالی

انوح بنفثه المصدور حزنا
و حالی قدیحل عن اتصال

مرا از ظالمی بندیست بر کار
که حل او بدست تست حالی

علی الاقدار لایقضی قضاه
لما یطع غیر الامتثال

خلاصم ده ز دست آن حرامی
که ناحق میبرد ملک حلالی

مثالک یقطع الاطماع منی
فشر فنی بتشریف المثال

جهان تا هست بر خلق جهان باد
قضای تو چو حکم لایزالی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ٧۵ - قطعه ملمع
گوهر بعدی:شمارهٔ ٧٧ - ایضاً ملمع
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.