۴۱۵ بار خوانده شده

غزل ۱۳۴

دلی که دید که پیرامن خطر می‌گشت
چو شمع زار و چو پروانه در به در می‌گشت

هزار گونه غم از چپ و راست دامنگیر
هنوز در تک و پوی غمی دگر می‌گشت

سرش مدام ز شور شراب عشق خراب
چو مست دایم از آن گرد شور و شر می‌گشت

چو بی‌دلان همه در کار عشق می‌آویخت
چو ابلهان همه از راه عقل بر می‌گشت

ز بخت بی ره و آیین و پا و سر می‌زیست
ز عشق بی‌دل و آرام و خواب و خور می‌گشت

هزار بارش از این پند بیشتر دادم
که گرد بیهده کم گرد و بیشتر می‌گشت

به هر طریق که باشد نصیحتش مکنید
که او به قول نصیحت کنان بتر می‌گشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید
Avatar نقش کاربری
فاطمه زندی

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۳۳
گوهر بعدی:غزل ۱۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.