۲۰۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۳ - خطاب بفخر الدین

دعا و خدمت مخدوم خویش فخرالدین
همی رسانم اگر آمد او زدریا بار

ربیع آمد لیکن ربیع ما نامد
توئی ربیع ربیع جهان خزان انگار

بجان تو که اگر شرح اشتیاق دهم
زصد یکی نشود گفته درد وصد طومار

توئی ربیع دل ما ولی چو گل بدعهد
که بی ثبات بود عهد تو بوقت بهار

خیال تست شب و روز پیش دیده من
چنانکه گوئی گشتست در دو دیده نگار

چو مدتی است که از تو نیافتم تشریف
همی ندانم تا چیست موجب آزار

بدیع باشد این از رفیع رای ربیع
که بی سبب زچو من دوستی شود بیزار

مکن اگر چه حریفان تو خودبسی داری
زدوستان کهن نیز گه گهی یاد آر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۲ - خطاب بشهاب الدین که یکی دیگر از دوستان اوست
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۴ - خطاب بمنتجب الدین
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.