۱۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۰ - جواب مجدالدین همگر

یک قطعه سوی بنده فرستاد مجددین
کان را بصد قصیده نشاید جواب کرد

معنی روشن وی و الفاظ عذب وی
آنکرده با سخن که بسنگ آفتاب کرد

خط شریف او بنکوئی چوآن نگار
کاندر بهار تازه بصحرا سحاب کرد

تشویر خوردم الحق و چونان خجل شدم
کز شرم خاطرم رخ از و در نقاب کرد

طبعم بطعنه گفت که برخیز و شرم دار
کس سنگ را معارض در خوشاب کرد؟

از روی حسب حال بگفت این سه چاربیت
پس توبه کرد طبعم و رای صواب کرد

گلگونه نشاط چه رنگ آورد بگوی
زیرا که از خجالت طبعم چو آب کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹ - زاده سپاهان
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱ - سپاس
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.