هوش مصنوعی:
این متن یک شعر غنایی و ستایشآمیز است که در آن شاعر به مدح و ستایش ممدوح (شخص مورد ستایش) میپردازد. او از کرم، فضل، هنر و تربیت ممدوح سخن میگوید و تأثیرات مثبت او را بر جهان و افراد مختلف توصیف میکند. شاعر همچنین از ناتوانی خود در بیان کامل فضایل ممدوح و مقایسههای مختلف برای نشان دادن عظمت او استفاده میکند.
رده سنی:
16+
این متن به دلیل استفاده از زبان پیچیده و استعارههای ادبی، برای مخاطبان جوان و بزرگسال مناسب است. درک عمیق معانی و زیباییهای آن نیاز به آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد.
شمارهٔ ۳۹ - زاده سپاهان
ای که همای کرم طبع تو
عالم در سایه پر پرورد
بهر نثار قدمت آفتاب
در دل کان گوهر و زر پرورد
مردمک دیده شرعی ازان
عقلت در دیده سر پرورد
کر زچه خوانند صد فراازانک
لفظ تو نشنیده گهر پرورد
با خوشی لفظ تو طرفی نی است
تا بچه امید شکر پرورد
والله اگر مادر فضل و هنر
مثل تو یکشخص دگر پرورد
رسم قدر داری در تربیت
کان پدر این نیز پسر پرورد
چون تو کنی تربیت از شرم تو
شاخ سرافکنده ثمر پرورد
سایه فکن بر من حیران که شاخ
از نظر چشمه خور پرورد
جز تو مرا در همه عالم کسی
بالله والله اگر پرورد
مثل توئی تربیت من کند
قرصه خورشید قمر پرورد
زاد مراد خاک سپاهان ولیک
خوی ندارد که پسر پرورد
گر چه شرر زاید ز آتش همی
نیست بر آتش که شرر پرورد
خصم من ار گوید صدر جهان
مردم را بهر هنر پرورد
نز هنر ذره بود کافتاب
دایم در ظل نظر پرورد
آهوی آنکس چکند کو چو مشک
مدح تو در خون جگر پرورد
فیض کف تست که طبعم چنین
لفظ و معانی خوش و تر پرورد
گل همه زان دارد این رنگ و بوی
کش نفس باد سحر پرورد
قدر من از مدح تو افزون شود
ماه ز تأثیر سفر پرورد
عقل اگر مدح چو تو سروری
در من بی قدر و خطر پرورد
دور نباشد ز خرد کافتاب
لعل اندر حجر حجر پرورد
چرخ زمن عمر بر شوت ستد
بر طمع بوک و مگر پرورد
رفت جوانی و نپرورد هیچ
بعد خزان شاخ چه بر پرورد
ور بقضا فایت باز آورد
گیر کز این پس چقدر پرورد
تا که درین مهد بتحریک باد
نامیه را شیر قدر پرورد
بادی در غنچه عصمت که چرخ
از گلت افروخته تر پرورد
فرخت اینعید که گردون عدوت
از پی قربان تو بر پرورد
عالم در سایه پر پرورد
بهر نثار قدمت آفتاب
در دل کان گوهر و زر پرورد
مردمک دیده شرعی ازان
عقلت در دیده سر پرورد
کر زچه خوانند صد فراازانک
لفظ تو نشنیده گهر پرورد
با خوشی لفظ تو طرفی نی است
تا بچه امید شکر پرورد
والله اگر مادر فضل و هنر
مثل تو یکشخص دگر پرورد
رسم قدر داری در تربیت
کان پدر این نیز پسر پرورد
چون تو کنی تربیت از شرم تو
شاخ سرافکنده ثمر پرورد
سایه فکن بر من حیران که شاخ
از نظر چشمه خور پرورد
جز تو مرا در همه عالم کسی
بالله والله اگر پرورد
مثل توئی تربیت من کند
قرصه خورشید قمر پرورد
زاد مراد خاک سپاهان ولیک
خوی ندارد که پسر پرورد
گر چه شرر زاید ز آتش همی
نیست بر آتش که شرر پرورد
خصم من ار گوید صدر جهان
مردم را بهر هنر پرورد
نز هنر ذره بود کافتاب
دایم در ظل نظر پرورد
آهوی آنکس چکند کو چو مشک
مدح تو در خون جگر پرورد
فیض کف تست که طبعم چنین
لفظ و معانی خوش و تر پرورد
گل همه زان دارد این رنگ و بوی
کش نفس باد سحر پرورد
قدر من از مدح تو افزون شود
ماه ز تأثیر سفر پرورد
عقل اگر مدح چو تو سروری
در من بی قدر و خطر پرورد
دور نباشد ز خرد کافتاب
لعل اندر حجر حجر پرورد
چرخ زمن عمر بر شوت ستد
بر طمع بوک و مگر پرورد
رفت جوانی و نپرورد هیچ
بعد خزان شاخ چه بر پرورد
ور بقضا فایت باز آورد
گیر کز این پس چقدر پرورد
تا که درین مهد بتحریک باد
نامیه را شیر قدر پرورد
بادی در غنچه عصمت که چرخ
از گلت افروخته تر پرورد
فرخت اینعید که گردون عدوت
از پی قربان تو بر پرورد
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۲۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸ - تهنیت عید
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰ - جواب مجدالدین همگر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.