۱۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳ - این قطعه از دیگری است در مدح جمال الدین

شعر مخدوم من جمال الدین
که چو گل بردم سحر گه بود

آنکه از ضبط یک دقیقه آن
عقل و ادراک نیک گمره بود

لفظ و معنیش چونگل دوروی
خوش و نغز و تر و موجه بود

معنی روشنش ز خط سیاه
صورت یوسف از دل چه بود

یا شبی بد بروز آبستن
یا کلف گشته برقع مه بود

عقل و جان بود از متانت و لطف
کز همه عیبها منزه بود

معنی آن چو موی و زاندیشه
خاطر مستمع مرفه بود

چون بخادم رسید خدمت را
صد کمر بسته همچو خر گه بود

خواندم آنرا وزان فضای همه
پر ز احسنت و پر زخه خه بود

مر ثنایش بصد زبان گفتند
وانچه گفتند هر یکی ده بود

لیکن از دامن معانی آن
دست ادراک بنده کوته بود

کردم آنرا جواب والله اگر
جانم از نیم حرفش آگه بود

نو عروسی چو ماه در جلوه
لیک مشاطه وی اکمه بود

حال این گفته و روایت من
راست طوطی و قل هوالله بود

این نه مدحست حسب حالست این
تا نگوئی که مردک ابله بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲ - عذر تقصیر خدمت
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴ - جواب مجیر بیلقانی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.