۲۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲ - عذر تقصیر خدمت

ای کریمی که همای نظرت
بر ولی تو همایون آمد

از پی شرم سخای تو حباب
چون عرق بر رخ جیحون آمد

قبه هفتم با رفعت خویش
پیش قدر تو چو هامون آمد

چرخ در خون عدویت شد ازان
صبح با جامه پر خون آمد

بنده گر کرد بخدمت تقصیر
تا نگوئی تو که بس دون آمد

مانعی بود مر او را ظاهر
بشنو این عذر که موزون آمد

چاکرت چون ز قبول کرمت
لایق حضرت میمون آمد

سربرافراشت بگردون شرف
وینخبر چونسوی گردون آمد

خواست حالی که نثاری سازد
ورچه زان قدر من افزون آمد

همه بر بنده فشاند اختر خویش
وین نثاریست که اکنون آمد

همه پروین و نبات النعش است
که زاشکال دگرگون آمد

نه خطا گفتم به زین باید
این خطا در سخنم چون آمد

طبع من کز گهر مدحت تو
صدف لؤلؤ مکنون آمد

در جهاداشت در او در که ازان
هر یکی مایه قارون آمد

چون ز مدح تو براندیشیدم
بعضی از پوست به بیرون آمد

سر تو سبز و دلت خرم باد
که رخ بخت تو گلگون آمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱ - سپاس
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳ - این قطعه از دیگری است در مدح جمال الدین
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.