۱۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۰ - کبر و غرور

آن شنیدستی که نمرود از مقام افتخار
می بسودی بر سر گردون کلاه سروری

باز کبر سلطنت گوش دلش را می نماند
کز خلیل الله شنیدی حجت پیغمبری

لاجرم دارای گیتی پشه را نصب کرد
تا دهد هر لحظه با او مصاف داوری

پشه چون بی اعتماد نیزه و عون سپر
یافت از تأیید حق بر کشتن او یاوری

قابض ارواح را فرمان رسید از کردگار
کای همای جان ستان در روضه نیلوفری

خیز تاجان هوس پرورده این خاکسار
از پی آرایش دوزخ سوی مالک بری

هیچ دانی آن به نمرود از چه معنی می‌رسد
با تو گویم گر مرا از اهل تهمت نشمری

ایزدش هر لحظه می‌فرمود تعذیبی دگر
تا چرا آورد بیرون رسم کرکس پروری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۹ - مزبله دیو
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۱ - دوری
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.