۱۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰

باز مرا عشق گریبان گرفت
باز دلم دامن جانان گرفت

عشق بتان آفت جان و دلست
وای برای کو پی ایشان گرفت

سرو بدید آن قد و حیران بماند
ماه بدید آن رخ و نقصان گرفت

گفتم اگر دل ببرد باک نیست
آه که دل برد و پی جان گرفت

باک ندارد ز سر زلف او
دل چو ره آن لب خندان گرفت

کز ظلمات ایچ نیندیشد آن
کش هوس چشمه حیوان گرفت

گفتم مردم ز غم عشق گفت
ماتمی از بهتر تو نتوان گرفت

قصه چه خوانم بمن آن کرد دوست
که دشمن انگشت بدندان گرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.