۱۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۴

دوش آن صنم ز زانو سر برنمیگرفت
با ما نفس نمیزد و ساغر نمیگرفت

در خشم رفته بود و ندانم سبب چه بود
کان ماه لب بخنده زهم برنمیگرفت

در عذر صد ترانه زدم تاکند قبول
آهنگ ازانچه بود فراتر نمیگرفت

چندین هزار لابه که کردم همی بدو
یک ذره خود دران دل کافر نمیگرفت

میگفتمش چه کرده ام آخر چه گفته ام
البته نیک و بد سخن از سر نمیگرفت

من پیش او بعذر بیک پای همچو سرو
او درگرفته بود و سخن در نمیگرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.