۱۷۶ بار خوانده شده
بی مه روی تو چشمم همچو ابربهمنست
بی شب زلف تو رازم همچو روز روشنست
نرگست از غالیه صدتیر دارد در کمان
لاجرم گلبرگ تو در زیر مشگین جوشنست
زلف را گو پای بازی بر گل و سوسن مکن
کت ازین بازیچه خون صدچو من در گردنست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
بی شب زلف تو رازم همچو روز روشنست
نرگست از غالیه صدتیر دارد در کمان
لاجرم گلبرگ تو در زیر مشگین جوشنست
زلف را گو پای بازی بر گل و سوسن مکن
کت ازین بازیچه خون صدچو من در گردنست
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.