۱۹۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۷

برم امشب که آن سروسهی بود
همه شب کار دل فرماندهی بود

نه یک ساعت لب از بوسه بیاسود
نه یکدم دستم از ساغر تهی بود

نگارم بود و یک چنگی خوش زن
سوم ساقی چهارم شان رهی بود

گهی بر حلقه مشک ختن خفت
گهی در سایه سرو سهی بود

ز وقت شام تا الله اکبر
می لعل و سماع خرگهی بود

نه کس را بود بر ما اطلاعی
نه ما را نیز از خویش آگهی بود

نه با گرگ آشتی او پلنگی
نه با آهوی چشمش روبهی بود

گهی بوس و گهی نوش و گهی رقص
چه گویم عیب آنشب کوتهی بود

وز آن شب غصه بر غصه است ده تو
مرا کانشب نمردم زابلهی بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.