هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و فراق سخن می‌گوید، از وعده‌های بی‌پایان معشوق شکایت دارد و از درد دوری می‌نالد. او عشق را بالاتر از آسمان می‌داند و آرزوی وصال معشوق را دارد. همچنین، از غم‌های تازه‌ای که هر لحظه با یاد معشوق به سراغش می‌آید، می‌گوید و جان‌فشانی برای عشق را ستایش می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه‌ای است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۴۱

ترسم که وعده های تو عمرم سرآورد
آوخ که عشوه تو ز پایم درآورد

ما رخت عشق خود زبر آسمان بریم
گرمان همای وصل تو زیر پرآورد

از عشق تو بشکرم کز روی حسن عهد
هر لحظه ام بتازه غمی دیگر آورد

جانم فدای باد که او هر سحرگهی
از راه دل بجان خبر دلبر آورد

گویند وصل دوست بجانی توان خرید
سهلست اینقدر اگر او سر درآورد

ای بس گهر که ریزد چشمم بدست اشک
برپای دوست و خون زدلم سر برآورد
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.