۱۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲

چون بهشتست جهان می باید
ببهشت او که خوری می شاید

روز شادیست طرب باید کرد
کز دل خاک طرب میزاید

شاخ از رقص همی ننشیند
غنچه از خنده همی ناساید

لاله با آنهمه کم عمری او
لبش از خنده فرا هم ناید

میکند باد صبا جلوه گری
تا نقاب از رخ گل بگشاید

گر کند ناز بنفشه رسدش
کش صبا طره همی پیراید

بود بلبل همه شب در تکرار
تاچو من بود که ملک بستاید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.