هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او از بی‌اعتنایی معشوق و وعده‌های بی‌پایه‌اش شکایت دارد و بیان می‌کند که عشق به معشوق، دلش را به خون تبدیل کرده است. شاعر همچنین به نابرابری در عشق اشاره می‌کند و می‌گوید که معشوق او ثروتمند و محترم است، در حالی که خودش گدایی بیش نیست.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد عشق و ناامیدی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۴۴

دلم زدرد تو خون شدترا چه غم دارد
نه عشق تو چو منی در زمانه کم دارد

مرا بعشوه ازین بیش در جوال مکن
که دل چو وعده تو پای در عدم دارد

ز روی خوب تو دانی که بر تواند خورد؟
کسی خورد که بخروارها درم دارد

میان اینهمه محنت نگوئیم چونی
کسیکه چو نتوکسی دارد او چه غم دارد

ز روزگار قفاها چنین خورد بیشک
چو من گدای که معشوق محتشم دارد

گمان من همه این بود کوچودل ببرد
بجان ندارد قصدی ولیک هم دارد

دل من ارزجهان اختیار عشق تو کرد
سزای خویش بدین کرده لاجرم دارد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.