هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و رنجهای ناشی از آن سخن میگوید. او از یار خود گلایه دارد که دردش را درک نمیکند و به او توجهی ندارد. شاعر خود را مانند شمعی توصیف میکند که در حضور یار زنده است و در غیاب او میمیرد. او همچنین از تحقیر شدن توسط دیگران به خاطر عشقش به یار شکایت دارد و میگوید که حاضر نیست به خاطر دشمنان یارش، خود را خوار کند. در نهایت، شاعر از بیتوجهی یارش ناراحت است و احساس میکند که حرفهایش به گوش او نمیرسد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عاطفی عمیق و پیچیدهای است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند رنج عشق و تحقیر شدن ممکن است برای سنین پایینتر سنگین باشد.
شمارهٔ ۴۵
مرا از چون تو یاری میگزیرد
که خود درد منت دامن نگیرد
لب بیجاده رنگت گر شوم کاه
بایزد گر مرا هرگز پذیرد
دلم شمعیست کاندر وصل و هجرت
ببوسی زنده وز بادی بمیرد
نخواهم بردن از خصم تو خواری
کزین معنیم باری میگزیرد
مرا گویند حال دل بدو گوی
چه خوانم قصه چون دروی نگیرد
که خود درد منت دامن نگیرد
لب بیجاده رنگت گر شوم کاه
بایزد گر مرا هرگز پذیرد
دلم شمعیست کاندر وصل و هجرت
ببوسی زنده وز بادی بمیرد
نخواهم بردن از خصم تو خواری
کزین معنیم باری میگزیرد
مرا گویند حال دل بدو گوی
چه خوانم قصه چون دروی نگیرد
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.