۱۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۳

نه چون رخ رنگینت گل در چمنی باشد
نه چون بر سیمینت برگ سمنی باشد

روی تو و نام گل نی نی چه حدیثست این
لعل تو و یاد من این خود سخنی باشد

گفتیکه مرا خواهی غم میخورو جانمیگن
غم خوردن و جان کندن کار چو منی باشد

زان مهر که بنمودی یکذره نمیبینم
مهرتو بسان صبح خود دم زدنی باشد

گفتم بدهی بوسه آخر من مسکین را
گفتی که دهم آری تا کم دهنی باشد

دل گشت مرا دشمن خود را چه نگه دارم
زان خصم که او با من در پیرهنی باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.