۱۵۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۱

زلف چون از روی یکسو افکند
ماه گردون را بزانو افکند

دانه دل آن لب شیرین بود
دام جان آن چشم جادو افکند

دل بزلفش دام و انکار کرد
کس دل اندردست هندو افکند؟

بوسه خواهم از و حالی ز لعل
پرده بر روی لولو افکند

آبرا ماند که گر یک دم زنم
صد گره زان دم برابرو افکند

چرخ نتواند کمان او کشید
کار اگر بازور بازو افکند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.