۱۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۷

چون رخت مملکت جم نبود
چون لبت معجز خاتم نبود

چون رخت ماه فلک هم نبود
چون توئی در همه عالم نبود

از تو مارا نه سلام و نه پیام
آخر ای دوست کم از کم نبود

غم من جمله ز دل میخیزد
هر که را دل نبود غم نبود

سوی صحرا چه روی جان جهان
باغ چون روی تو خرم نبود

با چنان زلف بنفشه چکنی
کو بدان بوی و بدان خم نبود

لاله گر رنگ بدان میگیرد
تا چو روی تو بود هم نبود

گرچه گلرا دهنی خندانست
چشمش از رشک تو بی نم نبود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.