۱۵۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۰

دلبرم بر من تحکم میکند
عهدنامه هر زمان گم میکند

می نهد هر ساعتی خاری دگر
پس چو گل در لب تبسم میکند

نرگس بی آب او در دلبری
التفاتی خود به مردم می کند

بارخت هرکو کند برمه نگاه
بر لب دریا تیمم میکند

مردم چشمم سیه جامه چراست
گرنه از جورش تظلم میکند

مورچه از غالیه برگل که کرد
آن کند کز مشک کژدم میکند

جز گل و نرگس نبوید زلف او
زنگئی چندین تنعم میکند؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.