هوش مصنوعی: شاعر از درد هجران و فراق معشوق می‌نالد و از بی‌وفایی و رنج‌های عشق شکایت می‌کند. او از دلِ بی‌قرار و فضول خود می‌ترسد و گل‌های وصل را در میان خارهای صبر می‌بیند. معشوق از او می‌پرسد که دلش در فراق چگونه است و شاعر پاسخ می‌دهد که از زلف معشوق بپرسد تا بگوید. در پایان، شاعر تأکید می‌کند که در باغ جمال خوبرویان، گل وفا نمی‌روید و دلش از غم خون می‌شود.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

شمارهٔ ۹۸

هجران تو ای پسر نگوید
تا از من خسته دل چه جوید

ترسم که دل فضول سرکش
دست از تو بخون دیده شوید

بس خار که در دلم خلد صبر
تا کی گل وصل می ببوید

گفتی که دلت زهجر چونست
از زلف بپرس تا بگوید

از باغ جمال خوبرویان
البته گل وفا نروید

بل تا همه خون شود دل از غم
تا از پی تو همی چه پوید
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.