۱۶۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۹

دورگشت از من آنکه جانم بود
زنده بی جان همی ندانم بود

دل ز من برگرفت بی سببی
آنکه جان من و جهانم بود

جان سپردم بدو چو میدیدم
که همه قصد او بجانم بود

نیست در خورد خاکپایش لیک
چه کنم دسترس بدانم بود

گوئی اندر فراق ما چونی
چه دهم شرح چون توانم بود

گر کسی گوید آن فغان ز که بود
شاید ار گویم از فلانم بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.