هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و علاقه‌ی بی‌حد خود به معشوق سخن می‌گوید و اظهار می‌کند که حاضر است جان خود را فدای او کند. او از معشوق می‌خواهد که با سلامی کوچک، او را خوشحال کند و تأکید می‌کند که این کار هیچ زیانی به معشوق نمی‌رساند. شاعر همچنین ابراز می‌کند که حتی اگر معشوق او را بنده‌ی خود بنامد، هراسی ندارد و عشق او چنان است که حاضر است در راه معشوق هر سختی را تحمل کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عاشقانه‌ی عمیق و استفاده از استعاره‌ها و کنایه‌های ادبی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مضامین مانند فداکاری و عشق بی‌قید و شرط نیاز به بلوغ فکری دارد تا به درستی درک شود.

شمارهٔ ۱۰۹

دست من تا چو دهانت باشد
کی کمر گرد میانت باشد

چیست مقصود تو از کشتن ما
که همه قصد بجانت باشد

چه شود گر بسلامی ما را
بخری گر چه گرانت باشد

ورچه ما خود بسلامی نرزیم
گر بسازی چه زیانت باشد

تو مرا بنده خود خوان و مترس
نه زیانی بزبانت باشد

دل من شاید اگر تنگ بود
بو که باری چو دهانت باشد

جان نثار کف پای تو کنم
هان چه گوئی سرآنت باشد؟
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.