هوش مصنوعی: شاعر از رنج‌های عشق می‌گوید، از طعنه‌های دشمنان و رنج‌های دوستان شکایت دارد. او عاشق است و قناعت نمی‌کند، حتی اگر جانش را در آسمان ببرد. در خواب خیال معشوق را می‌بیند و از خجالت شرمسار می‌شود. معشوق به او می‌گوید که اگر چنین خوابی دیده، به خدا قسم این گمان را برده است. شاعر می‌گوید که اگر چشمش از غم خون شود، شاید از معشوق چیزی نبرده باشد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج عشق و طعنه‌های دشمنان نیاز به درک بالاتری از احساسات و تجربیات زندگی دارد.

شمارهٔ ۱۱۵

گفتم از دست عشق جان بردم
خود کنون پای در میان بردم

طعنه دشمنان بشست ولیک
آنچه از دست دوستان بردم

عاشقم این همه قناعت چیست
گر روان را در آسمان بردم

دوش دیدم خیال او در خواب
بس خجالت که آنزمان بردم

گفت با این همه بخفتی هم
والله ار بر تو این گمان بردم

دیده گر خون شود ز غم شاید
که من از وی نه این نه آن بردم
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.