۱۶۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۲

برداشتیم دل ز امیدی که داشتیم
بر برنداشتیم ز تخمی که کاشتیم

آنخود چه روز بود که در وصل میگذشت
وان خود چه عیش بود که ما میگذاشتیم

آن روزگار رفت که در دولت وصال
سر زافتاب و ماه همی برفراشتیم

و اکنون که هست میل تو از ما بدیگری
باطل شد آن حساب و بیخ برنگاشتیم

تو با حریف خویش بشادی نشین که ما
تن در زدیم و صبر بدل برگماشتیم

آنگه که برگزیدی ما را زدیگران
ما ماتم وجود خود آن روز داشتیم

بربود روزگار بقهر از بر منت
آری ز روزگار همین چشم داشتیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.