۱۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۳

بی تو چونان زغم هجر تو می بگدازم
که بگوشی نرسد صعب ترین آوازم

کشته عشق توام جای ملامت باشد؟
خود بدین زنده ام انصاف و بدین مینازم

چند بردوخته چشم از تو درم پرده خویش
چند سوزم بغم عشقت و تاکی سازم

زلف را گو بمدارا دل من بازفرست
ورنه این شرم در اندازم و اندریازم

مهرتنگ شکرت را بدو لب بردارم
بند زلفت چو دل و جان پس پشت اندازم

از رخت گل چنم و شعبده ها دانم کرد
وز لبت می خورم و عربده ها آغازم

ترکتازی کنم و بوسه پیاپی زنمت
تا که گوید که مزن وز تو که دارد بازم

برزنم دست بابرویت و همچون زلفت
پای بر ماه نهم تا که سر اندربازم

نشود مس وجودم بحقیقت اکسیر
تا نه در بوته هجر تو همی بگدازم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.