۱۴۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۰

هر جور که من ز یار می بینم
از نامه روزگار می بینم

عیشی نه بکام دل همیرانم
رنجی نه باختیار می بینم

خون ریزی وعده های او دیدم
جان دادن انتظار می بینم

از بخت بدست این نه از عشقست
من عاشق صدهزار می بینم

جان از غم عشق او نخواهم برد
میدانم و روی کار می بینم

من آخر این حدیث میخوانم
من حاصل این شمار می بینم

نامردی صبر خویش میدانم
بی رحمی آن نگار می بینم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.