۱۵۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۵

وای من از دست دل کو نیست در فرمان من
عاقبت هم بر سر دل رفت خواهد جان من

با که گویم محنت هجران بی پایان او
از که جویم چاره این درد بیدرمان من

هر زمان گوید مرا از چیست این افغان تو
بی سبب آخر نباشد اینهمه افغان من

ای نهان گشته ز چشمم نیستم آگه ز تو
از کجا پرسم خبر جان من و جانان من

سخت کاسد گشته بازارمی و شکر کنون
از لب و دندان تو دور از لب و دندان من

جان من بادت فدای جان و من خود کیستم
صد هزارت جان فدا بادا و اول جان من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.