هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد فراق و نافرمانی دل شکایت می‌کند و از محبت بی‌پایان و درد بی‌درمان خود می‌گوید. او از این که از معشوق خبری ندارد و نمی‌داند چگونه با این درد کنار بیاید، اظهار ناراحتی می‌کند. همچنین، از دوری و جدایی گله کرده و آرزو می‌کند که جانش فدای معشوق شود.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعری کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۱۳۵

وای من از دست دل کو نیست در فرمان من
عاقبت هم بر سر دل رفت خواهد جان من

با که گویم محنت هجران بی پایان او
از که جویم چاره این درد بیدرمان من

هر زمان گوید مرا از چیست این افغان تو
بی سبب آخر نباشد اینهمه افغان من

ای نهان گشته ز چشمم نیستم آگه ز تو
از کجا پرسم خبر جان من و جانان من

سخت کاسد گشته بازارمی و شکر کنون
از لب و دندان تو دور از لب و دندان من

جان من بادت فدای جان و من خود کیستم
صد هزارت جان فدا بادا و اول جان من
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.