۱۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۷

خون شد زفرقت تو دل مهربان من
بربست رخت از غم هجر تو جان من

خوش میگذشت با تو مرا مدتی بکام
هجری بدین صفت نبد اندرگمان من

بی وصل دلکش تو تبه گشت کار من
بیروی مهوش تو سیه شد جهان من

دعوی دوستی من و مهر میکنی
وانگاه بشنوی سخن دشمنان من

شادی دشمنان و فراق و جفای یار
هست از هزارگونه زیان بر زیان من

ناکرده هیچ جرم براندی مرا زخویش
آه ار بدوستان رسد این داستان من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.