۱۲۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۶

زهی روی تو خار گل نهاده
قد تو کو شمال سرو داده

مهت چون آفتاب افتاده در پای
به سر چون سایه پیشت ایستاده

ز بهر عشوه ما وعده تو
دری ز امروز بر فردا گشاده

ز اشک چشم من خیزد تف دل
کسی دید آتشی از آب زاده؟

ز شرم روی چون ماهت مه چرخ
شود هر مه دو شب از خود پیاده

به پیش روی خوبت چیست خورشید
چراغی در ره بادی نهاده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.