هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و فراق معشوق شکایت می‌کند و از بی‌توجهی و بی‌وفایی او می‌نالد. او احساس می‌کند که معشوق با وجود آگاهی از درد و رنجش، به او توجهی ندارد و وعده‌هایش را عملی نمی‌کند. شاعر از ساده‌لوحی خود و شوخ‌طبعی معشوق می‌گوید و در نهایت، از این که نه می‌تواند از دست معشوق رها شود و نه به او پناه ببرد، اظهار ناتوانی می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عاشقانه‌ای است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال نامفهوم یا نامناسب باشد. همچنین، برخی از مضامین مانند درد فراق و شکایت از معشوق ممکن است برای مخاطبان با درک عاطفی بالاتر قابل‌درک و ارتباط باشد.

شمارهٔ ۱۵۱

تو چه ترکی تو چه ترکی که به رخ فرهمائی
ز منت شرم نیاید که به من رخ ننمائی

من بیچاره ی مسکین که به هجر تو اسیرم
تو خودم بازنپرسی که تو چونی و کجائی

چه شکایت کنم از تو که تو خود نیک شناسی
چه حکایت کنم از دل که تو خود در دل مائی

کج دهی وعده و باور کنم آن را همه از تو
من چنین ساده چرایم تو چنین شوخ چرائی

نه ز دست تو خلاصم نه به جان از تو امانم
تو چه دردسری آخر چه عذابی چه بلائی

بکنی رای وصالم نه که تو بیش ازانی
تو به جان بوسه فروشی نه که تو بیش بهائی

گر بعمری برم آیی بعتابی بخوری دل
همه رنج دل هر دوست بخواهی و نیائی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.