۱۱۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۹

ای که در عشق صبر فرمائی
من ندارم سر شکیبائی

بی رخ آنکه جان بدو زنده ست
صبر را کی بود توانائی

لاله از شرم اوست سوخته دل
ماه از رشگ اوست سودائی

گفت با چشمش آفتاب که تیغ
من زنم یاتو، هان چه فرمائی

مه در آیینه فلک چو بدید
روی او گفت آه رسوائی

نخورم خار او که همچون گل
همه بد عهدی است و رعنائی

از تو حاصل چونیست جز غم دل
از تو دوری به ارچه زیبائی

چون محالست صحبت خورشید
ماه را نیست به ز تنهائی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.